unavailable
unavailable
این مطالعه در پی این مسئله است که آفرینش جهان در نهجالبلاغه بر کدام عنصر یا عناصر تکیه دارد و خاستگاه تاریخی آن چیست. روش تاریخگذاری روایات در این مقاله، جستجو از سؤالاتی است که روایات در پاسخ به آنها پدید میآیند و تحول پیدا میکنند. در قرآن، مباحث مختلفی دربارۀ آفرینش «آسمانها و زمین»، آغازگری خدا در خلق، بارش باران و سرزنده شدن طبیعت و مانند آن دیده میشود؛ اما مسلمانان نخستین از چنین آیاتی تفسیر کیهانشناختی ارائه نمیدادند. در عین حال، از همان قرن نخست هجری دو آیۀ هود: 7 و فصلّت: 11 که در آنها از «عرش خدا»، «آب»، «آسمان» و «دود» سخن رفته بود، بیشتر مورد توجه قرار گرفت. روایات اهل سنت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به دو نکته اشاره دارد: خداوند بر فراز عرش و آسمانها ست و از آنجا بر هستی احاطۀ علمی دارد، و «قلم» نخستین مخلوق است.در تفاسیر منتسب به صحابه و تابعین، با یادکردِ عناصری مانند «باد»، «بخار» و «ابر» تلاش شده است نوعی تفسیر کیهانشناختی برای خلقت ارائه شود، که این روایات در دورههای بعدی «اسرائیلیات» لقب گرفته است. با این حال، این روایات ارتباطی با مسئلۀ آفرینش عنصری جهان ندارد و تنها باورهای مردم آن زمان را دربارۀ برخی تعابیر قرآنی مانند «موضع البیت»، «دحو الأرض»، «حوت» و «صخره» بهنمایش میگذارند. در قرن سوم، این مبحث بیشتر با اختلافات کلامی میان اهل حدیث و معتزله در مسئله ظاهرگرایی یا تأویل ارتباط دارد. در منابع حدیثی شیعه، هم پدیدههای مادّی و هم مفاهیم معنوی همچون اولین مخلوق ذکر شدهاند که دیدگاه غالب بر اهمیت عناصر مادّی در خلقت، بهویژه «آب» تأکید میکند. در نهجالبلاغه تفسیری نسبتاً مفصّل دربارۀ آفرینش ارائه میشود؛ سید رضی هم از منابع روایی شیعه و هم منابع تاریخی، بهویژه مروج الذهب مسعودی در نقل روایات منتسب به امیرالمؤمنین علیه السلام بهره برده است. اندیشمندان متأخر مسلمان، تحتتأثیر دیدگاه تالس مَلَطی، که خاستگاه پدیدهها را آب دانسته بود، بر نقش آب در آفرینش بسیار تأکید کردند؛ گرچه دیگر باورهای فلاسفۀ یونان، خصوصاً فلسفۀ نوافلاطونی، هم طرفدارانی پیدا کرد و مثلاً برخی آب را به عقل تأویل بردند.
یکی از طُرُق احراز اصالت روایات، کشف قرائنی در احادیث است که محتوای یک روایت را تأیید کند. به عبارت دیگر روایتی که با اسناد مختلف، بر مضمون مشترکی دلالت دارند،نسبت به روایات دیگر از اعتبار بیشتری برخوردارند.بررسی محتوای خطب توحیدی نهج البلاغه و مقایسه ی آن با روایات توحیدی امام رضا علیه السلام که در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام ثبت شده ، حاکی از اشتراکات فراوانی در مضامین توحیدی این دو کتاب است که می تواند به عنوان یکی از راههای اعتبارسنجیِ روایات آنها شناخته شود.موضوعاتی از قبیل نفی مشابهت خدا و خلق، نفی توهّم و تصوّر خداوند، ازلی بودن خداوند و حادث بودن مخلوقات، نفی جسم انگاری و مکانمندی خداوند، متجزّی و مرکّب نبودن ذات خداوند، مرئی نبودن خداوند و تباین خدا و خلق نمونه هایی از آموزه های مشترک توحیدی است که در نهج البلاغه و روایات عیون اخبار الرضا علیه السلام قابل ملاحظه است. این مضامین مشترک آنگاه اهمیّت بیشتری می یابد که به فاصله ی زمانی دورهی امیرالمؤمنین علی علیه السلام و امام رضا علیه السلام و نیز تفاوت رویکردها در مدرسه ی حدیثی و کلامی قم که به مؤلف عیون اخبار الرضا ع تعلق دارد، با مدرسه ی حدیثی و کلامی بغداد که سیّد رضی مؤلف نهج البلاغه در آن زیسته است، توجّه شود.
در تاریخ عرب همواره عنوانی بنام مفاخر به چشم میخورد. از لابلای شعر که دیوان عرب است به خوبی این سنت مشهود است و میتوان درخلال آن به نوع این تفاخر، علت آنها، اهداف و غایات گوینده آن پی برد. نزول قرآن تاحدی بار منفی این سنت را کاست و از تفاخر مذموم نهی فرمود. هرچند این رسم دیرین پس از اسلام کمرنگ شد اما در خلال اشعار و اقوال برخی، هنوز هم به چشم میخورد.یکی از مکتوبات منثور که در آن عبارات فخرآمیز مشاهده میشود، نهج البلاغه است، چه بسا علت آن، اقوال بلاغی موجود در آن است چه، همواره عبارات فخرآمیز در کلام بلیغ تجلی پیدا میکند. تبیین چرایی وجود این عبارات در نهجالبلاغه هدف اصلی این پژوهش است.این مقاله مفاخرات را از اثنای کلام امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه استخراج کرده و به بررسی آنها میپردازد. پس از بررسی شرایط زمانی و مکانی اقوال، علت مباهات حضرت در همه آنها مشخص و تبیین گردید؛ اولین علت آن ارائه ملاک و معیاری صحیح برای تفاخر است که حضرت این ملاکها را در خلال کلام خود میآورند. امیرالمومنین علیه السلام درهمان بستر فرهنگی عصر نزول توانستند به منظور تغییر انگاره فرهنگی تفاخر، از طرفی ملاکهای تفاخر را از نظر معنایی متحول کنند و از طرفی آنها را وسعت بخشیده، به ارائه ملاکهایی بپردازند که پیش از آن مرسوم نبوده است. از سویی دیگرحضرت تحت شرایطی خاص تنها راه برای تحریک مردم به سوی اهداف مدنظر خود (که معمولا تحریک مردم بر جهاد و تلاش برای تاثیر موعظه در آنها بود) را دربرشمردن فضایل خود و مباهات بدان دانستهاند.
به دلیل آمیختگی کلام امام علی j با قرآن، و قرین بودن قرآن با عترت به حکم حدیث شریف ثقلین، مضمون کلی نهج البلاغه نیز قرآنی است. بنابراین، قرآن یکی از کار آمدترین منابع فهم کلام امام است و به همین جهت شروح متعدد نهج البلاغه از استناد های قرآنی بهره برده اند. مقاله پیش رو، با هدف شناخت بهتر شروح و تبیین تاثیر پذیری شارحان نهج البلاغه از قرآن به بررسی استنادهای قرآنی شارحان و گونه شناسی این استناد ها پرداخته است. بدین منظور از روش توصیفی تحلیلی و نیز از ابزارهای آمار و جداول استفاده شده و شرح ۵۰ خطبه اول نهج البلاغه از شرح های معارج نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ابن میثم، تنبیه الغافلین، عبده، فی ظلال نهج البلاغه و شرح منهاج البراعه خویی مورد جستجو و بررسی قرار گرفته است. نتایج مقاله که مبتنی بر تحلیل آماری است به صورت جداول کمی و توضیحات کیفی ارائه شده است. یافته ها نشان میدهد که کیفیت و کمیت استفاده از شواهد قرآنی در شرح های مورد مطالعه متفاوت است. از جهت کمیت، شرح های منهاج البراعه و شرح ابن میثم بیشترین استناد را به قرآن داشتهاند. در مقابل، شرح شیخ محمد عبده کمترین شواهد قرآنی را در خود جای داده است. از جهت کیفی نیز رابطه معناداری بین رویکرد کلی شارح با میزان استنادهای قرآنی وی وجود دارد.
مطالعه تاریخ اسلام نیازمند تجدید نظر در نگاه به حوادث تاریخی و زمینه های خلق آنها می باشد. این تحول نیازمند بازنگری مفهومی، مصداقی و معنایی بر پایه نگاه تحلیلی و تفسیری برای کشف ناگفته های تاریخی است که فراتر از گفته های موجود و از متن موجود غایب اند و ناگفته هایی که می توان بر مبنای متن، قرائت نمود و کشف کرد.نامه های رد و بدل شده میان حضرت علی علیه السلام و معاویه، از متون مهم تاریخ اسلام است که نیازمند مطالعه تحلیلی با روش گفتمانی است. مطالعه تحلیلی این نامه ها چگونگی مدیریت معنای حاکم بر نامه های مزبور و شیوه گفتمان سازی درباره آنها را مشخص می سازد.در این مقاله تلاش شده است مفهوم «بیعت» که یکی از اساسی ترین مفاهیم مطرح در نامه های مزبور است با روش عملیاتی تحلیل گفتمان (پدام) و بر پایه نظریه مدیریت هماهنگ معنا مورد تحلیل قرار گیرد.نظریه مدیریت هماهنگ معنا یک نظریه تفسیری، انتقادی و کاربردی است. این نظریه با تحلیل گفتمان های زیسته شده، گفتمان های گفته شده، گفتمان های ناشناخته، گفتمان های نانشنیده و گفتمان های ناگفته در صدد است با توجه به شیوه گفتمان سازی، چگونگی مدیریت معنا در این فرایند گفتمانی را تبیین کند.نامه های مزبور، علاوه بر تبیین دو رویکرد متمایز در خلق گفتمان مرتبط، تعیین کننده اصول و ادبیات گفتمانی در بیان دیدگاههای اسلامی در مورد جامعه، حاکمیت، اخلاق و جنگ در گفتمان های علوی و اموی در شیوه و چگونگی تعارض و تخالف با گفتمان مزبور است.
یکی از مباحث مهم در رابطه با نظام اجتماعی توجه به عوامل همبستگی اجتماعی است. در این مقاله تحلیل نظام همبستگی در اندیشه حکومتی امام علیj و مقایسه آن با نظریه همبستگی اجتماعی امیل دورکیم مدنظر است. امام علی علیه السلام در سال 36ق با رجوع قاطبه مردم، زمام حکومت را در شرایطی عهدهدار شد که نظام اجتماعی از هم گسیخته و چنددستگی در آن حکمفرما بود. ازاینرو از ضروریترین امور، ایجاد همبستگی در سطوح مختلف جامعه به نظر میرسید. نحوۀ ایجاد همبستگی در سیره امام علیj و مطاوی نهجالبلاغه مشهود است. امام علی علیه السلام کوشید با ایجاد و بازتعریف و سازماندهی مفاهیمی چون: جامعه، حقوق، انسان، عدالت، سیاست، امت و امت واحده جهتبخشی نوینی در همبستگی ایجاد کند. در میان نظریهپردازان جامعهشناسی، امیل دورکیم نخستین کسی است که نظریه همبستگی و نقش آن در جامعه را مورد مطالعه قرارداد و چارچوبی نظری برای آن مطرح نمود. در این پژوهش که به شیوه تحلیلی – اسنادی صورت گرفته، مشخص شد، با توجه به مباحث مطروحه هرچند اختلافاتی از جنبههای نظری میان اندیشههای امام علیj و امیل دورکیم وجود دارد، اما در بعد همبستگی، شاخصهای مشترک وجود دارد؛ شاخص اصلی تفاوت این است که امام علی علیه السلام در جایگاه حاکم کوشید جامعه عصر خود را به سمت همبستگی ارگانیک ارتقا بخشد. همچنین توجه به تقسیم کار اجتماعی نیز مد نظر است. در اندیشۀ امام علی علیه السلام ارزشهای اسلامی بهویژه مفهوم عدالت همواره معنادار بوده و بر اساس آن نوعی همبستگی در جامعه شکل میگیرد. در منظر دورکیم وجدان جمعی است که میتواند منجر به همبستگی اجتماعی شود.
نهج البلاغه از دیرباز تا کنون، مورد توجه عالمان و ادیبان مسلمان واقع شده است. تلاش برای تکمله نویسی بر نهج البلاغه مدتی بعد از تدوین آن جلوهگر شده است تا جایی که امروزه شاهد انباشت آثاری با عنوان «مستدرکات نهجالبلاغه» هستیم. مستدرک «مصباحالبلاغة فی مشکوة الصیاغة» اثر محمدحسن میرجهانی از نمونههایی به شمار میرود که در اواخر دهه 40 شمسی به نگارش درآمده است. اگرچه واژه «مستدرک» در همه این آثار دیده میشود، ولی با واکاوی انگیزههای مولفان و معیار انتخابهای کلام امام علی علیه السلام در مستدرکات، میتوان به تفاوتهایی در نوع رویکرد ایشان پیبرد. در خصوص مستدرک میرجهانی، واکاوی جریانهای سیاسی و مذهبی دوره او، میتواند زوایای دیگری از لایههای پنهان کتاب را فراروی مخاطب بگشاید. انگیزه محوری میرجهانی در تدوین چنین اثری، احتجاج با جریانهای غیرشیعی اعم از اهل سنت، بهائیت و ... بوده است. با تکیه بر تحلیل جریانهای عصر میرجهانی و تلاش بر بازخوانی کتاب او، شاهد نوع جدیدی از مستدرک نهج البلاغه با رویکرد احتجاجی میباشیم.
خطبه نخست نهج البلاغه، به رغم گفتوگوهای موجود در باره اصالت روایی آن دستکم با ترکیب کنونی، از نظر ادبی و محتوای کلامی ویژهای برخوردار است که در طی قرنها مورد توجه عالمان قرار داشته است. البته با وجود این توجهها به خطبه، تا کنون به مثابه یک روایت برخوردار از ساختار داستانی بدان پرداخته نشده و این چیزی است که موضوع اصلی این پژوهش قرار گرفته است. در این باره دو پرسش در دو سطح نقد متن و فهم متن قابل طرح است که به نظر میتوان با تحلیل روایتشناسی بدان پاسخی یافت: نخست در سطح فهم متن این که پیام اصلی نهفته در ساختار روایی خطبه چیست و دوم در سطح نقد متن این که تا چه اندازه میتوان با تحلیل روایتشناختی ـ فراتر از روشهای معمول نقد حدیث ـ از استواری و اعتبار متن این روایت دفاع کرد؟الگوی روایتشناختی مورد استفاده در این پژوهش، الگوی علیت بر محور تعامل علل فاعلی و علل غایی است و به عنوان نتیجه نشان داده شده است که در سطح فهم متن، پیام اصلی در ساختار روایی خطبه، مطرح کردن اهداف اساسی خلقت و محوریت دادن به انسان در این عرصه است و در سطح نقد متن، آشکار میشود که این خطبه از ساختار روایی استوار و درجهای عالی از انسجام روایی و همبستگی متنی برخوردار است و انقطاع یا گسیختگی در آن مطرح نیست.
unavailable